part 1
ویو عمارت:
همه داشتن اماده میشدن که برگردند کره و تا یک ساعت دیگه هم باید به فرودگاه میرفتن ،
سویون تند و تند وسایلش رو جمع میکرد و درون کیفش میزاشت بعد از چند مین در کیفشو بست و از اتاق امد بیرون .
سویون : امااا من امادم
مامان سویون : باشه برو وسایلتو بزار تو ماشین .
سویون رفت پایین و وسایلشو گذاشت توی جعبه ی ماشین و خودشم صندلی عقب نشست و منتظر شد ...(چند مین بعد ) سویون توی فکر فرو رفته بود اصلا متوجه نشده بود که کی حرکت کردند و کی رسیدن .ماشین جلوی فرودگاه ایستاد و سویون و مامان باباش وار فرودگاه شدن و خدمتکار شخصی شون ماشینو برگردوند ....
پرش زمانی به دو ساعت بعد :
ویو سویون :
خب راستش من خیلی از ارتفاع میترسم و الان حدود دو ساعته که تو راهیم ولی هنوز باید چند ساعت دیگه رو هم تحمل کنم تا برسیم ای خدااا .(خب تو میترسی شکر میخوری سوار میشی😔)
چندساعت بعد :
بالاخره رسیدیم هوفف
از فرودگاه خارج شدیم و به سمت عمارت خانوادگیمون حرکت کردیم بالاخره بعد از دو سال جونکوک (برادرش) رو میبینم ...
خب بالاخره رسیدیم چمدونا رو برداشتیم و رفتیم داخل ...
خب نظر تون میدونم ریدم ولی خب
همه داشتن اماده میشدن که برگردند کره و تا یک ساعت دیگه هم باید به فرودگاه میرفتن ،
سویون تند و تند وسایلش رو جمع میکرد و درون کیفش میزاشت بعد از چند مین در کیفشو بست و از اتاق امد بیرون .
سویون : امااا من امادم
مامان سویون : باشه برو وسایلتو بزار تو ماشین .
سویون رفت پایین و وسایلشو گذاشت توی جعبه ی ماشین و خودشم صندلی عقب نشست و منتظر شد ...(چند مین بعد ) سویون توی فکر فرو رفته بود اصلا متوجه نشده بود که کی حرکت کردند و کی رسیدن .ماشین جلوی فرودگاه ایستاد و سویون و مامان باباش وار فرودگاه شدن و خدمتکار شخصی شون ماشینو برگردوند ....
پرش زمانی به دو ساعت بعد :
ویو سویون :
خب راستش من خیلی از ارتفاع میترسم و الان حدود دو ساعته که تو راهیم ولی هنوز باید چند ساعت دیگه رو هم تحمل کنم تا برسیم ای خدااا .(خب تو میترسی شکر میخوری سوار میشی😔)
چندساعت بعد :
بالاخره رسیدیم هوفف
از فرودگاه خارج شدیم و به سمت عمارت خانوادگیمون حرکت کردیم بالاخره بعد از دو سال جونکوک (برادرش) رو میبینم ...
خب بالاخره رسیدیم چمدونا رو برداشتیم و رفتیم داخل ...
خب نظر تون میدونم ریدم ولی خب
- ۳.۳k
- ۱۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط